شنبه 4 خرداد 1392
ن : Leah

از خدا خواستم…

از خدا خواستم

از خدا خواستم تا دردهايم را از من بگيرد،
خدا گفت:
رها کردن کار توست. تو بايد از آنها دست بکشی.

از خدا خواستم تا شکيبايی‌ام بخشد،
خدا گفت:
شکيبايی زاده رنج و سختی است.
شکيبايی بخشيدنی نيست، به دست آوردنی است.

از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،
خدا گفت:
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.

از خدا خواستم تا از رنج‌هايم بکاهد،
خدا گفت:
رنج و سختی، تو را از دنيا دورتر و دورتر، و به من نزديکتر و نزديکتر می‌کند.

از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
خدا گفت:
بايسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی
اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.

من هر چيزی را که به گمانم در زندگی لذت می‌آفريند از خدا خواستم
و باز گفت:
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چيزی لذتی به کف آری.

از خدا خواستم ياری‌ام دهد تا ديگران را دوست بدارم، همانگونه که آن‌ها مرا دوست دارند.
و خدا گفت:
آه، سرانجام چيزی خواستی تا من اجابت کنم!




پنج شنبه 2 خرداد 1392
ن : Leah

از کسانی که...

از كسانی كه

از من متنفرند ممنونم، آن ها مرا قوی تر میكنند.
از كسانی كه

من را دوست دارند ممنونم، آن ها قلب مرا بزرگ تر میكنند.
از كسانی كه

با من میمانند ممنونم، آن ها به من معنای واقعی دوست را نشان میدهند.

از كسانی كه

مرا ترك میكنند ممنونم، آنها به من می آموزند هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست.